بزم آرای. آنکه آرایندۀ مجلس عیش و مهمانی است. (از ناظم الاطباء). مجلس آرا. آرایندۀ بزم. (یادداشت بخط دهخدا). آنکه مایۀ طرب و رونق و شکوه مجلس بزم شود: جمالش را که بزم آرای عید است هنراصلی و زیبائی مزید است. نظامی. کرده ام توبه بدست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی. حافظ.
بزم آرای. آنکه آرایندۀ مجلس عیش و مهمانی است. (از ناظم الاطباء). مجلس آرا. آرایندۀ بزم. (یادداشت بخط دهخدا). آنکه مایۀ طرب و رونق و شکوه مجلس بزم شود: جمالش را که بزم آرای عید است هنراصلی و زیبائی مزید است. نظامی. کرده ام توبه بدست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی. حافظ.
مجلس عیش برپا ساختن: صد بزم بیارائی هر جا که تو بنشینی صد شهر بیاشوبی هر جا که تو برخیزی. خاقانی. اسباب طرب جمع کن و بزم بیارای اطباق سموات چه گسترده و چه طی. نزاری (از انجمن آرا)
مجلس عیش برپا ساختن: صد بزم بیارائی هر جا که تو بنشینی صد شهر بیاشوبی هر جا که تو برخیزی. خاقانی. اسباب طرب جمع کن و بزم بیارای اطباق سموات چه گسترده و چه طی. نزاری (از انجمن آرا)
رزم آرا. پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). هنرمند در نبرد و جنگ. که در رزم ماهر باشد. رزم آزموده. آرایش دهنده جنگ: به مجلس ملک جنگجوی رزم آرای به مجلس ملک شیرگیر شهرستان. فرخی. که ای فرزانه شاهان و دلیران جهان آرای و رزم آرای شیران. نظامی. و رجوع به رزم آرا و رزم آزما شود
رزم آرا. پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). هنرمند در نبرد و جنگ. که در رزم ماهر باشد. رزم آزموده. آرایش دهنده جنگ: به مجلس ملک جنگجوی رزم آرای به مجلس ملک شیرگیر شهرستان. فرخی. که ای فرزانه شاهان و دلیران جهان آرای و رزم آرای شیران. نظامی. و رجوع به رزم آرا و رزم آزما شود
دهی جزء دهستان سهرورد بخش قیدار شهرستان زنجان. سکنۀ آن 180 تن. آب آن از چشمه سار و رود خانه محلی و محصول آن غلات، بنشن و انگور است. شغل اهالی زراعت، قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان سهرورد بخش قیدار شهرستان زنجان. سکنۀ آن 180 تن. آب آن از چشمه سار و رود خانه محلی و محصول آن غلات، بنشن و انگور است. شغل اهالی زراعت، قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. جلگه، معتدل. سکنۀآن 308 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور وچغندر است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. جلگه، معتدل. سکنۀآن 308 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور وچغندر است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
حاجیعلی. از صاحب منصبان مطلع و فعال ایران. وی به درجۀ سپهبدی رسید و مدتی ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را داشت و از تیر 1329 هجری شمسی تا اسفند همان سال نخست وزیر ایران بود و در تاریخ اخیر بضرب گلوله مقتول شد. (از فرهنگ فارسی معین ج 5)
حاجیعلی. از صاحب منصبان مطلع و فعال ایران. وی به درجۀ سپهبدی رسید و مدتی ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را داشت و از تیر 1329 هجری شمسی تا اسفند همان سال نخست وزیر ایران بود و در تاریخ اخیر بضرب گلوله مقتول شد. (از فرهنگ فارسی معین ج 5)
مخفف رزم آراینده. بهادری که در نبرد کردن باهنر باشد. (ناظم الاطباء). پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آرای شود، فرماندهی که مقدمات جنگ را آماده سازد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آرای شود
مخفف رزم آراینده. بهادری که در نبرد کردن باهنر باشد. (ناظم الاطباء). پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آرای شود، فرماندهی که مقدمات جنگ را آماده سازد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رزم آرای شود
کنایه از صاحب مجلس. (آنندراج). آرایندۀ بزم. بزم آرا. مجلس آرا: قصه چون گفت ماه بزم آرای شه در آغوش خویش کردش جای. نظامی. چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی
کنایه از صاحب مجلس. (آنندراج). آرایندۀ بزم. بزم آرا. مجلس آرا: قصه چون گفت ماه بزم آرای شه در آغوش خویش کردش جای. نظامی. چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی